« جهان شبكه اي و آينده رسانه ها؛ نگاهي از منظر مطالعات فرهنگي | صفحه اصلی | ديپلماسي رسانه اي و مديريت بحران هاي بين المللي »
صفحه اول » بانک مقالاتآموزش عالي و گذار به جامعه مبتني بر دانايي
دكتر داوود احمدي دستجردي (رئيس دانشگاه گيلان) دكتر محمدحسن قلي زاده (عضو هيات علمي دانشگاه گيلان)
روند تحولات فعلي ادامه تحولات كلان تاريخي بشر است. تحول انقلاب كشاورزي به انقلاب صنعتي و سپس به انقلاب اطلاعاتي گستردهتر از آن است كه بتوان آن را دستاورد گروهي خاص قلمداد كرد.
همانطور كه انقلاب كشاورزي دستاورد مستقيم تمدنهاي خاور ميانه و نتيجه كل ميراث بشري بود كه بعدا عالمگير شد و ديگر متولي خاصي ندارد، انقلاب اطلاعاتي نيز نتيجه طرح و برنامه خاصي نيست. پيشتازان آن همه جايي و هيچ جايي هستند. طبقه تازه و ارباب رايانه به مرز خاصي تعلق ندارد. از طرفي، اگر توليد تمدن كشاورزي به زمين وابسته بود و توليد صنعتي به سرمايه و مواد خام، كه همه تمام شدني است، توليد تمدن اطلاعاتي به نبوغ، ابتكار و خلاقيت بشري وابسته است. نيروي كار از يك سو پايان ناپذير است و از سوي ديگر، برخلاف سرمايه و زمين، معادله جمع جبري صفر برآن حاكم نيست كه نفع يكي زيان ديگري باشد، پرسش اختصاصي راجع به ايران اين است كه با اين پديده و عصر جديد چگونه بايد برخورد كرد؟
حافظ چه خوب ميگويد:
رند عالم سوز را با مصلحت بيني چه كار
كار ملك است آنكه تدبير و تامل بايدش
بايد با استفاده از روش مشاهدهاي مندليف وار، از اينكه كه هستيم و كجا واقع شدهايم، درست صورت برداري كنيم. آيا جدولي مندليف وار از وضعيت خود در پيوند با تاريخ خود، با فرهنگ خود و بالاخره، با نظام پيچيده فرهنگي، اقتصادي و سياسي حاكم بر جهان پيشرو داريم؟ درغير اينصورت، چه كسي و كجا بايد آن را برايمان تهيه كند؟ بديهي است افراد پاسخگو انسانهاي متفكر، مدبر و محقق ازجمله اعضاي هيات علمي دانشگاهها و محل پاسخگويي مراكز علمي، تحقيقات و دانشگاهي است. چرا؟ تافلر عصر كنوني را «آغاز جنگ بر سر كنترل جهان» و دانايي را «ثروتي از نمادها» ميداند؛ او عقيده دارد كه اين دوران «عصر كيمياگري» اطلاعات و زمان ايستادگي «دانايي در برابر سرمايه» است و در همين دوران است كه «جنگهاي اطلاعاتي و جنگ الكترونيكي» آغاز ميشود و اوج ميگيرد.
بنابراين، توانايي فناوري اطلاعات و ايجاد ساختارهاي جامعه اطلاعاتي بسيار مهمتر از خود فناوري است. سعادت يك ملت به ميزان اندوخته علم و فناوري بستگي ندارد، بلكه به توانايي آن ملت در توليد و ايجاد توانايي و فناوري وابسته است. اين بيان ضرورت هرچه بيشتر نقشآفريني دانشگاههاي كشور در شكل گيري جامعه اطلاعات را متذكر ميشود.
ظهور تمدن اطلاعاتي
اتحاد فناوري ارتباطات و دادهپردازي رايانهاي بيشتر بر راه و روشهاي زندگي آدمي تاثير گذاشته و در سالهاي اخير، انسان امور خود را به كمك آنها اداره كرده است. آيا اين اتحاد چارچوب اجتماعي ما را دگرگون ساخته است؟ بايد گفت كه اين امر به اين بستگي دارد كه آيا اين تحولات بر شيوه توليد تاثير گذاشته است يا نه و اگر تاثير گذاشته است، آيا بر شيوه فعالتيهاي ما و روشهاي تفكرمان نيز تاثير ميگذارد يا نه؟ (رجايي،1382)
كارل ماركس (1813-1883 ) و فريدريش انگلس(1895-1820) بر پايه بررسي شيوههاي گوناگون توليد نتيجه گرفتند كه «شيوه توليد» در هر جامعهاي كه نيازهاي مادي و از آن مهمتر، نيازهاي معنوي را برآورده ميسازد، به شبكه پيچيدهاي از عوامل موثر و متاثر باز ميگردد. شيوه توليد به صورتي است كه جامعه و شكل دولتها را مشخص ميكند؛ براي مثال، شيوه زراعي به دولت فئودالي ميانجامد، اما شيوه صنعتي دولت بورژوا را ايجاد ميكند.
آنچه مسلم است، امروزه فناوري شيوه هستي ماست. ارنست يونگي (1995-1895)، متفكر آلمان، تا بدانجا پيش رفت كه فناوري را مابعد الطبيعه حقيقي سده بيستم خواند (رجايي،1382). در اين معنا، انواع مختلف فناوريها را با اشكال متفاوت تمدن پديدار ميشود.
تمدن چيست و چه ميكند؟
برودل در مقاله مهمي با عنوان «تاريخ تمدنها» گذشته اكنون را تبيين ميكند (1980). او ميگويد كه تمدن به اصطلاح ما مجموعهاي از ويژگيها و پديدههاي فرهنگي است.(Braudel،1994).
به نظر «توين بي» تمدن حوزهاي محسوس براي پژوهش تاريخي است. وي مطرح ميكند كه هرچند تمدن و فرهنگ كاملا به هم پيوستهاند، ولي نبايد آن دو را معادل فرض كرد. ابن خلدون بيان ميكند:
«اجتماع نوع انسان ضروري است و حكيمان اين معني را بدين سان تعبير كنند كه انسان از روي سرشت خود ناگزير است اجتماعي تشكيل دهد كه در اصطلاح ايشان آن را مدنيت/تمدن/شهرنشيني گويند و معني عمران همين است.»
بنابراين، مفهوم تمدن به شرايطي بازميگردد كه توليد مشترك نيرو، ثروت، تعامل اجتماعي و فرهنگي و نوآوري را ممكن ميسازد. فرد به عنوان عضو تمدن حس هويت، تعلق و زندگي هدفمند دارد. تمدنها مرزهاي حقوق، امتيازات و مسئوليتها را تعيين ميكنند (رجايي،1382).
انقلاب اطلاعاتي
دانيل بل، جامعه شناس، در سال 1973 ظهور جامعهاي را پيش بيني كرد و آن را «جامعه پساصنعتي» ناميد. او حركت بشر را از تاكيد بر توليد كارخانهاي و صنعتي به پردازش و آمايش، بازچرخه و خدمات مدنظر قرار داد. به گفته بل جامعه اطلاعاتي جديد سه ويژگي اصلي دارد(1973،Bell):
1- در گير و دار دگرگوني از توليد كارا به جامعه خدمات است؛
2- با كدگزاري دانش نظري براي ابداع و اختراع در فناوري تاكيد ميورزد؛
3- «فناوري فكري» تازهاي ايجاد ميكند كه به منزله كليد تحليل نظامها و نظريه تصميمگيري به كار ميآيد.
انديشمندان جديد روي هم رفته از مفهوم «جامعه پساصنعتي» دست برداشتهاند، زيرا گمان ميكنند كه خيلي مهم است و به اين معنا اشاره دارد كه جامعه جديد استمرار گذشته است، در حالي كه جامعه اطلاعاتي نوع تازهاي از جامعه انساني است كه «ابزارمندي اطلاعات»؛ يعني زيرساخت عمومي مبتني بر رايانه، جانشين كارخانه و «مرزدانش» به بازار بالقوه تبديل شده است. جامعه داوطلبانه جاي فعاليتهاي انسان دوستانه خصوصي و عمومي را گرفته است؛ نهادهاي اجتماعي افقي مانند جامعه مدني جانشين نهادهاي عمومي عمودي و متمركز شده است و «روح جهان گستري»؛ يعني همزيستياي كه انسان و طبيعت بتوانند هماهنگ با يكديگر زندگي كنند،به جاي «روح آزادي انسان» قرار گرفته است.
تاريخ مهم براي جامعه اطلاعاتي و براي تمدن، سال 1989 ميلادي است كه شبكه جهاني اينترنت ابداع شد و اهميت اين ابداع با انقلاب كشاورزي و انقلاب صنعتي براي جامعههاي كشاورزي و صنعتي برابر است. سال 1989 از اين نظر مهم است كه شيوه اطلاعاتي انديشه، شيوه توليد و قاعدههاي بازي با يكديگر همراه شدند(1989،Fukuyama).
ويژگيهاي تمدن جديد
همانطور كه گفته شد، تمدن وضعيتي است كه فرايند توليد توام با قدرت سياسي، ثروت اقتصادي، ارزشهاي فرهنگي و حتي خاطرات را امكان پذير ميسازد. از آنجا كه جهان گستري رابطه ميان واحدهاي تشكيل دهنده خود را بسيار فشرده و پيچيده كرده است، بسياري توقع دارند نتيجه آن همگوني باشد و اگر نوعي روند همگني در كار باشد، در حوزه زمان است. زبان انگليسي به زبان دنياي جهان گستر تبديل شده است، اما واقعيت اين است كه اگر همه هم بتوانند به زبان انگليسي صحبت كنند، به معناي اين نيست كه جهان همگن شده است.
جامعهاي كه در آن اطلاعات ايجاد شده موجب ايجاد چيزهايي بيش از آن دو چيزي است كه در نظام مردمسالاري، مردم آنها را از هر چيز ديگري ارزشمندتر ميدانند. اين دو امر مهم «آزادي و برابري» است(1989، Fukuyama).
تضمين آزادي و برابري و صيانت از آنها، هردو به مباني قانوني نياز دارد كه اكنون در سطح جهان موجود نيست. جهان هنوز قلمرو خودياري است كه كشورهاي مستقل برنامههاي كاري را طرح و قاعدههاي بازي را تعيين ميكنند.
دانشگاه در موج سوم
دانشگاههاي دنيا در طي دهههاي اخير دورههاي مختلفي را پشت سر گذرانيدهاند كه ميتوان آن را بدين صورت توصيف كرد:
1- دانشگاههاي نخبه پرور (تا نيمه سده 20 ميلادي)
2- مواجهه دانشگاهها با تقاضاي انبوه اجتماعي (از دهه50 ميلادي)
3- مواجهه دانشگاهها با جنبشهاي اجتماعي(دهه60 ميلادي)
4- مواجهه دانشگاهها با مقتضيات بازار، صنعت و دنياي كسب و كار (از دهه70 ميلادي)
5- مواجهه دانشگاهها با تحولات فراصنعتي و جامعه اطلاعاتي (از دهه90 و هنوز ادامه دارد).
در دوره نخست، در دانشگاه تعداد محدودي دانشجو هست كه نوعا مرد و از طبقات و قشرهاي بالا و متوسط هستند. در اين دوره مسئله محوري براي دانشگاه آن است كه استقلال آكادميك داشته باشد و با آزادي علمي، ماموريتهاي سنتي در خدمت سازمان؛ يعني خود را دنبال كند(1995،Greenwood).
بعد از جنگ جهاني دوم، از يكسو بر اثر تحولات جمعيتي و از سوي ديگر، به دليل روند روبه رشد دموكراتيزاسيون اجتماعي، آموزش عالي نيز به عنوان يكي از حقوق عمومي شهروندي تلقي شد و بدين ترتيب، دانشگاهها با تقاضاي اجتماعي روبه تزايد مواجه شدند. در اين دوره مطمئنا پشتگرمي دانشگاهها به منابع عمدتا عمومي بود (1999،Peterson).
دوره بعد از دهه 60، دوره رشد جنبشهاي اجتماعي معطوف به حقوق مدني، حقوق زنان، اقليتها و قوميتها بود. در اين دوره، دانشگاهها با بحران حيثيت و مشروعيت مواجه شدند. از آنها انتظار ميرفت كه در نقد اجتماعي و سياسي نقش موثري بر عهده بگيرند؛ در اين بحبوحه، پرديسهاي دانشگاهي با مسئله نظم روبرو بودند. از دهه 1970، بحرانهاي اقتصادي و مقتضيات بازار باعث شد كه كارايي و بهره وري مورد تاكيد قرار گيرد. فشارهاي مالي موجب شد كه بازار كسب و كار از دانشگاه انتظار داشته باشد كه دانشآموختگان آن به درد تقاضاهاي كاري و مهارتي براي آنها بخورند (1999،Dionne and Kean).
سرانجام، از دهه1990و در آستانه قرن 21، تحولات ناشي از انقلاب الكترونيك و عصر اطلاعات و ظهور جامعه شبكهاي سازمانهاي مجازي و دگرگونيهاي عميق ساختاري و تغيير شرايط اجتماعي دانشگاهها را وارد تجربههاي تازهاي كرد كه در حال حاضر با چالشهاي نحوه مواجهه با محيط به شدت متحول، متنوع، رقابتي، پيچيده و آشوبناك در مقياس جهاني روبرو هستند. ابعاد اين چالشها، با آنچه در دورههاي قبلي دانشگاه با آن مواجه بود، تفاوتي كيفي و ماهوي دارد و در اين دوره دانشگاهها با تحول «مفهومي پارادايمي» درگير هستند و به «بازار تعريف نقش» و «تغيير اساسي در ساختارها»نياز دارند.(فراستخواه،1383)
تحقيقات تجربي از سوي كساني چون السن و ويت و ديگران نشان داده است كه محيط دانشگاه از حيث تصميم گيري و مديريت، محيطي به غايت در معرض تكثر و حتي تعارضهاي پيچيده قرار دارد، به طوريكه در انتخاب يك رئيس دانشگاه بين علايق قبلي ذينفعان و رفتار بعدي آنها تغييرات گسستهاي روي داده است يا چگونگي تصميم گيري درباره تاسيس يك دانشگاه مسير نامعيني را ميپيموده است (الواني و داناييفر،1381). آنچه به مفهوم موج سوم علم بيش از ساير ويژگيها تمايز خاصي داده است، يكي ويژگي «مشاركت»است، بدين معنا كه جريان توليد و توسعه دانش بيش از هر زمان ديگر و عميقا متفاوت با قبل، به صورت شبكهاي و تعامل در مقياس جهاني درآمده است.
ويژگي دوم «علم و عمل» است، به اين معني كه در موج سوم عمل بيش از هر زمان ديگري مبتني بر دانش شده و علم به صورت ژرفي با منطق زيست و كسب و كار درآميخته است. ويژگي سوم اينكه اساسا چرخه يادگيري بيش از هر زمان ديگري به صورت دانش/كنش درآمده است.
نظريهاي توسعه و جامعه اطلاعاتي درايران با نگاهي به برنامه سوم توسعه در ايران
درباره توسعه فناوريهاي اطلاعاتي سه ديدگاه متمايز را ميتوان در ايران مشاهده كرد كه در برنامه سوم توسعه نيز به نحوي بازتاب يافتهاند. وزارت علوم توسعه فناوري انفورماتيك را در جهت «توسعه علم» ميداند. نهادي ديگر با سازوكاري دفاعي گسترش فناوري اطلاعات را اساسا بدون توجه به ايجاد جنبههاي نظارتي نيرومند، در جهت تهاجم فرهنگي ميداند؛ گروهي ديگر در حوزه فناوري اطلاعات بيشتر به خصوصي سازي امكان بروز ميدهد.
بطور كلي، در برنامه سوم جاي نظريههاي جامعه اطلاعاتي و حتي نظريه جامع توسعه با رويكرد اطلاعاتي خالي است. به اين ترتيب، برنامه چهارم تنها ميتواند پرسشهايي را در برابر خصوصي سازي و جهاني شدن در زمينه مراعات حال همگان و فضاي عمومي مورد توجه قرار دهد(ميرعابديني،1383).
نتيجه گيري و پيشنهاد
براي مراجعه به اين محيط متحول، نامعين، پيچيده و آشوبناك، دانشگاهها بيش از هر زمان ديگر و به معناي ژرفتري، نيازمند هوش سازماني، و يادگيري سازماني هستند. به كمك هوش سازماني است كه دانشگاهها ميتوانند ظرفيت و توانايي مراجعه فعال و تطابق كنشگرانه با محيط موج سوم و پوياييهاي لازم، پا به پاي تحولات آنرا به هم رسانند. ايجاد تنوع در منابع مالي، تحليل برنامهها و عملكرد آموزشي و درسي، توسعه چشماندازها، باز تعريف ماموريتها، طراحي راهبردهاي مناسب براي مديريت دانش هم مستلزم هوش سازماني است.
يادگيري سازماني دانشگاه نيازمند ساختاري است كه مشاركت همگرايانه تمام شركا و ذينفعان دانشگاهي]مانند اعضاي هيات علمي، كارشناسان، دانشجويان، هيات امنا، مديران، خانوادهها، مشتريان، قانونگذاران و نمايندگان خط مشيهاي عمومي[ را در فرايند تحليل و ارزشيابي خط مشيها و برنامهها و عملكرد دانشگاه و تعريف ماموريتهاي آن تسهيل كند، چرا كه مفهوم كليدي يادگيري سازماني مشاركت همه ذينفعان سازمان در يادگيري است.
منابع
الف.فارسي
1- رجايي، فرهنگ؛ پديده جهاني شدن؛ ترجمه عبدالحسين آذرنگ، تهران: انتشارات آگاه، پاييز 1382.
2- فراستخواه، مقصود؛ دانشگاه در موج سوم: يادگيري براي عبور از بحران؛ فصلنامه علم و آينده، سال سوم، شماره 9، تابستان 1383.
3- الواني، سيد مهدي و حسن دانايي فرد؛ تئوري نظم در بي نظمي و مديريت؛ صفار، 1381.
4- ميرعابديني، احمد؛ بازتاب نظريههاي جامعه اطلاعاتي با نگاهي به برنامه سوم توسعه ايران؛ http://iranwsis.org
ب. لاتين
1- Braudel. F:the history of civilization: the past explains the present in Braudel f. ed on history the university of chicago press. chIcago :usa1994.
2- Bell. D: the coming of post- industrial society. basic book. Newyork: 1973.
3- fukuyama. F: the end of history. The national interest: elit university. 1989
4- Greenwood. M.R.C: societal expectation form research university and the higher education system: the university of California: 1995.
5- Piterson marvin .w: the role of ir.form improvement to redesign: jossay- bass publisher. 1999.
6- Dionne. J.l. & kean .l .T. the fiscal crisis in higher education: council for aid to education. Newyork 1999
نظرخواهی
نظر شما چيست؟include("http://linkdoni.com/powerby.html") ; ?>