نسبت جامعه ایرانی با کتاب بسیار ناچیز است وبرای پی بردن به این واقعیت کافی است آمار جمعیت کشور را با شمارگان کتاب ها مقایسه کنیم ،وقتی تیراژ کتاب به سختی به دوهزار نسخه می رسد باید این واقعیت را قبول کرد که دایره منتسبین به کتاب  در جامعه 76 میلیونی ایران محدود به نویسنده ،مترجم ،ناشر ،مراکزفروش کتاب ،منتقدان ،خبرنگاران حوزه نشر و مسولان دولتی این بخش است.



اگر نگاهی آسیب شناسانه به وضعیت رسانه در کشورداشته باشیم مشکلات و معضلات زیادی را خواهیم دید ،اماشاید بزرگترین مشکل رسانه های کشور، نبود شفافیت در درآمدهای آن ها باشد بخش زیادی از رسانه ها دولتی هستند


همه کتاب‌ها قابلیت صوتی شدن دارند

22 January 2014 ساعت 18:01

مهر در میزگردی باچند تن از نویسندگان و تولیدکنندگان کتاب‌های صوتی یا گویا به برسی تاثیر فروش این کتاب‌ها بر کتاب کاغذی و ارتقای سرانه مطالعه و آشنایی بیشتر مخاطبان با مشاهیر و داستان‌ها پرداخته است که خواندنش مفید است بنظر من این کار (کتاب های گویا )درجامعه ما خیلی جای کار دارد و البته مثل همه کارهای فرهنگی مان ابتدایی،متناقض و با نگاهی جانبدارانه و... در ادامه مشروح میزگرد را می توانید بخوانید

 

مطالعه کتاب در هر جامعه‌ای به عنوان یک ضرورت محسوب می شود و این ضرورت و اهمیت تا بدانجاست که سرانه آن را مبنای حرکت یک جامعه به سمت توسعه یافتگی قرار دهند.

تاثیر مطالعه و کتابخوانی در ارتقای رشد و توسعه همه جانبه یک جامعه و در موارد کوچک‌تر خانواده و فرد بر هیچ کس پوشیده نیست. با این وجود جامعه ایران همیشه در پاسخ به این پرسش اصلی که چه راهی می تواند سرانه مطالعه کشور را بالا ببرد، با چالش‌های متعددی مواجه شده است.

همین ضرورت باعث شد در نشستی که با حضور نویسندگان و تولیدکنندگان کتاب‌های گویا یا صوتی در خبرگزاری مهر برگزار شد، این مساله را مورد بررسی قرار دهیم.

این فعالان فرهنگی که در زمینه تولید و عرضه کتاب گویا دستی بر آتش دارند، کتاب‌های صوتی را راهی برای جذب مخاطبان به مطالعه و معرفی فرهنگ و ادبیات و هنر دانستند. کتاب‌های گویا که در تعریفی همان نسخه صوتی شده متن کتاب‌های کاغذی معرفی شدند، ظرفیت بالایی برای کسانی دارند که علاقمندند کتاب‌ها را بشنوند. این افراد ممکن است زمان کافی برای مطالعه کتاب‌های کاغذی نداشته باشند و با استفاده از نسخه‌های شنیداری کتاب‌های گویا می‌توانند در هر زمانی و در هر شرایطی از تاکسی گرفته تا هنگام پیاده‌روی در خیابان و حتی هنگام کار در منزل این امکان را برای خود فراهم کنند.

جمعی از نویسندگان و تولیدکنندگان کتاب گویا برای این منظور در خبرگزاری مهر حاضر شدند که مصطفی رحماندوست نویسنده کتاب های کودک و نوجوان، فاطمه محمدی مدیر موسسه نوین کتاب گویا، کاظم علمی مدیر نشر ذهن‌آویز و مدیر موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات، فرزانه منصوری همسر زنده‌یاد نادر ابراهیمی و ناشر، سیدعلی شجاعی قائم مقام انتشارات نیستان، نیما رئیسی گوینده رادیو، پرستو ولدخان مسئول بخش نابینایان کتابخانه حسینیه ارشاد و از مصححان کتاب‌های گویا برای نابینایان، ساعد مشکی گرافیست، طراح و ناشر، مهدی زارع آهنگساز کتاب‌های گویا، شاهین علایی‌نژاد گوینده کتاب‌های گویا، احسان چریکی گوینده کتاب‌های گویا از افراد حاضر در این نشست بودند.

*در جوامع رو به توسعه و از جمله جامعه ما مطالعه و کتابخوانی یک نیاز جدی تلقی می‌شود و تلاش همیشگی برای بروزرسانی‌های فرهنگی نیز یک الزام است و به نظر می‌رسد کتاب گویا یک گام مثبت در حرکت رو به جلوی این مسیر است؛ گرچه این پدیده هنوز در ایران چندان شناخته‌نشده نیست. آیا در حال حاضر می‌توان تعریف مشخصی درباره پدیده کتاب گویا در کشورمان ارایه کنیم؟

 

فاطمه محمدی: در واقع کتاب گویا متن کتاب‌های معمول است که با صدای گوینده ضبط می‌شود و روی نوار کاست یا سی دی یا با فرمت های متداول امروزی قابل شنیدن است. ممکن است نویسنده با صدای خودش کتاب را بخواند و گاهی هم گویندگان دیگر این کار را انجام دهند.

کتاب سخنگو یا همان کتاب گویا ممکن است به صورت ساده یا همراه با موسیقی، گویندگان متعدد و افکت باشد. در حقیقت با کتاب گویا شما به جای این که کتاب را بخوانید، آن را می شنوید. پیشینه تولید کتاب گویا به سال 1931 میلادی برمی‌گردد که البته آن زمان بیشتر با هدف تسهیل مطالعه برای افراد روشندل انجام گرفت اما بعدها با پیشرفت وسایل شنیداری و همچنین تغییر شرایط روزمره زندگی، محبوبیت کتاب‌های سخنگو به شکل شگفت‌انگیزی رو به افزایش گذاشت.

*آیا همه کتاب های موجود در بازار قابلیت تبدیل شدن به کتاب گویا را دارند یا خیر؟

مصطفی رحماندوست: بله، همه کتاب‌ها قابلیت تبدیل به گویا شدن را دارند؛ کتاب گویا همان کتاب است. کسانی که به دلیل مشغله‌های کاری فرصت مطالعه ندارند یا آن دسته از افرادی که حوصله مطالعه ندارند یا کم‌سواد هستند و همین طور کسانی که خوش سلیقه‌اند و اهل هنر و فرهنگ، می توانند از این نوع کتاب‌ها استفاده کنند. این خوش‌سلیقگی را می توان به استفاده بهینه از وقت هایی که به طور عادی هدر می رود یا لذت بردن از یک صدای خوش حین شنیدن کتاب تعبیر کرد.

شاید مدارس رادیویی استرالیا در این حوزه پیشقدم بودند؛ زمانی که به دلیل فاصله زیاد مزرعه ها از هم، این مدارس رادیویی راه افتاد و مخاطب بدون این که معلم خود را ببیند، تنها با شنیدن صدای آموزگار، درسهایش را می آموخت. البته زمانی که از حوزه های فیزیک و شیمی و سایر حوزه های علمی و آموزشی فاصله می‌گیرید و به ادبیات نزدیک می شوید، این سوال پیش می‌آید که کتاب‌های ادبی را چگونه باید اجرا کرد. در بسیاری از مواقع، من به عنوان نویسنده ترجیح می دهم اثرم را یک گوینده دیگر بخواند. به این ترتیب یک ارزش افزوده وارد کار می‌شود. اما در مراحل بعدی باید به این نکته توجه کرد که گوینده باید نسبت به متن حس داشته باشد و آن حس را مخاطب هم دریافت کند.

من زمانی عضو کتابخانه نابینایان با عنوان "عصای سفید" شدم و بخشی از کتاب‌های خود را برای این افراد صوتی کردم. آنجا بود که متوجه شدم دو نوع اجرا می تواند وجود داشته باشد: نوعی از صداپیشگی بدون هیچ حسی که به مخاطب فضا می دهد خودش تصمیم بگیرد و تصویرسازی کند و نوع دیگری از خوانش کتاب که حس و برداشت گوینده به مخاطب هم منتقل می شود.

البته خود من عادت دارم هنگام خواندن کتاب به جمله حس بدهم و علاوه بر این من حتی ترجیح می دهم کتاب فیزیک هم مثل معلمی که خیلی درسش را دوست دارد و با حس خودش آن را تدریس می کند، با حس اجرا و گویا شود.

*بعضی معتقدند که لحن گوینده نباید تا آنجا پیش رود که فرصت خلاقیت شنونده را در تصویرسازی از متن بگیرد. دیدگاه شما در این‌باره چیست؟

فرزانه منصوری: بله، من هم معتقدم که گوینده روی ذهن مخاطب تاثیر می گذارد و ممکن است پیامی را که نویسنده تصمیم داشته به گوش مخاطب برساند، با خوانش خود تغییر بدهد.

حتی من سال ها مخالف بودم که کتاب های همسرم(نادر ابراهیمی شاعر و نویسنده) به صورت شنیداری تولید شود اما زمانی که خانم محمدی برای صوتی شدن کتاب های همسرم تماس گرفت و با امتناع و مخالفت من مواجه شد، به موضوعی اشاره کرد که نمی شد نادیده اش گرفت. او گفت دنیا در حال حرکت به این سمت و سو هست و به هرحال دوست داشته باشیم یا نه، یک روز این کتاب ها گویا خواهند شد پس چه بهتر که همین حالا و با نظارت خود شما این کار انجام شود تا احتمال خطا و استنباط نادرست از متن کمتر باشد.

من این حرف را پذیرفتم و قبول کردم که "یک عاشقانه آرام" در قالب کتاب سخنگو درآید. الان هم راضی هستم و به این نتیجه رسیده‌ام که اشکالی ندارد حس گوینده روی نظر مخاطب تاثیر بگذارد. همین قدر که این امر باعث شود مخاطب به شنیدن تشویق شود تا با انگیزه بیشتر سراغ اصل کتاب برود، فکر می کنم نشان می دهد نویسنده و ناشر به هدف خود رسیده‌اند.

پس از انتشار کتاب گویای "یک عاشقانه آرام" یکی از کسانی که این اثر را شنیده بود به من گفت که "یک عاشقانه آرام" را قبلاً بارها خوانده بودم و زمانی که کتاب صوتی این کار را شنیدم، برایم بسیار راحت‌تر شد. حالا بارها و بارها آن را گوش می‌دهم، حتی زمانی که مشغول انجام کاری هستم.

 

از سوی دیگر ممکن است این سوال مطرح شود که آیا کتاب گویا رقیبی برای کتاب های کاغذی است؟ من معتقدم خیر؛ اینها در کنار هم هستند، ضمن این که شاید کاربردشان هم با هم متفاوت باشد. خواننده زمانی علاقه دارد که با چشم متنی را مطالعه کند و زمانی هم دوست دارد با تمرکزی دیگر آن متن را گوش کند؛ بنابراین رقیب هم نخواهند بود.

*پس شما فکر می کنید که انتشار کتاب گویا در کاهش فروش کتاب های کاغذی نادر ابراهیمی تاثیری نداشت؟

منصوری: خیر، به هیچ وجه. از طرفی به نظرم کتاب شنیداری باعث می شود تمرکز روی متن کتاب به نوعی بیشتر شود. به طور مثال وقتی در تاکسی نشسته ایم، ممکن است کسی به پخش موزیک و آهنگ‌هایی که از رادیو پخش می شود، چندان توجهی نداشته باشد اما زمانی که نوبت به یک گفتگو یا خبر یا معرفی یک کتاب می رسد، دیده ام که همه به یک باره روی آن متمرکز شده‌اند. اینها و همچنین تجربه ای که من از گویا شدن کتاب همسرم داشتم باعث شد به این کار علاقه مند شوم و حتی تصمیم بگیرم سایر کتاب های ایشان هم به صورت کتاب گویا منتشر شود.

نکته دیگری که می خواهم به آن اشاره کنم این است که پیش از این تصور می کردم مناسب نیست آثار بزرگان و چهره های ادبی و فرهنگی ما در موقعیت ها و مکان هایی مطرح و معرفی شوند که چندان فرهنگی نیستند و این موضوع را به نوعی کسر شأن می‌دانستم. فکر می کردم حتما باید در این موارد دقت نظر داشت و بسیار گزینشی عمل کرد اما حالا به این فکر می کنم که برای ترویج کتابخوانی باید حتی در مکان های عمومی‌تر که حال و هوای فرهنگی کمتری دارند این آثار دیده و شنیده شوند. افراد مختلف وقتی در برابر این متن یا صدا قرار می گیرند، ناخودآگاه نظرشان جلب می شود. حتی باعث بحث کردن درباره گفته های گوینده می شود و به این ترتیب در مورد آن گفتگو و مباحثه صورت می گیرد. حتی گذاشتن کتاب در اتوبوس و مترو باعث می شود کسی که چندان کتابخوان نیست، در مسیر رفت و آمد خود کتابخوان شود. فقط باید توجه کرد که از چه کتاب هایی در چه مکان هایی استفاده می‌کنیم.

دوست دارم اینجا به یکی از تجربه های خودم اشاره کنم. به طور مثال آرایشگاه به نوعی یک مکان غیرفرهنگی محسوب می شود و من باور نمی کردم که در یک آرایشگاه ممکن است بحث کتاب پیش آید. یک بار خانمی از آرایشگاه با من تماس گرفت و اجازه خواست تا کتاب "چهل نامه کوتاه به همسرم" را به عنوان هدیه به عروس هایی که آنجا می آیند تقدیم کند و گفت که رسم دارند بعد از آرایش عروس یک کتاب به او هدیه دهند و حالا می خواهند کتاب "چهل نامه کوتاه به همسرم" را هدیه دهند تا راهگشای زندگی زناشویی شان باشد. من به او گفتم این کار اصلا اجازه نمی‌خواهد و سپاسگزارم که کتاب را به یک محل خاص مثل آرایشگاه می برند و موجب می شوند افراد بیشتری با این کتابها مواجه شوند.

*فکر می کنم تا این لحظه همه موافق بودند که هر کتابی را می توان به کتاب گویا تبدیل کرد. سوال دیگر این است که حس و لحن گوینده باید روی تصویرسازی مخاطب تاثیر داشته باشد یا خیر؟

پرستو ولدخان: ما سالهاست که در حسینیه ارشاد کتاب گویا تولید می کنیم. جامعه هدف ما نابینایان هستند. البته آنجا چون یک کتابخانه شناخته شده است، مردم دیگر هم این کتاب های صوتی را به امانت می برند و گوش می دهند. من به عنوان یک نابینا که هم در تولید این کتاب ها سهم داشته ام و هم همیشه خودم مصرف کننده این کتاب ها بوده ام، می خواهم به این سوال شما جواب دهم. من در اینجا بیشتر سخنگوی جامعه نابینایان هستم و فکر می کنم کتاب گویا برای نابینایان نه یک تفنن است نه یک انتخاب؛ بلکه یک الزام است. یعنی برای دوستان نابینا کتاب گویا باید رسالت یک کتاب کاغذی را داشته باشد.

رسالت اول ما در گویا کردن کتاب‌ها امانتداری است و جذابیت اثر تولید شده در درجه دوم است. موفقیت در تولید کتاب گویا، داشتن گوینده با انگیزه ای است که با متن ارتباط برقرار کرده باشد. به طور یقین چنین گوینده ای اگر به روخوانی هم تسلط داشته باشد، صرف داشتن یا نداشتن یک صدای زیبا، می تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و من بارها از مخاطبان شنیدم که 15 تا 20 دقیقه بعد از شنیدن متن، دیگر صدای گوینده را نمی‌شنوند بلکه تنها کتاب را می شنوند.

 

بحث دیگری که شاید مقداری ایجاد چالش کرده این است که به نظر من در سال های اخیر رسالت کتاب هم تا حدی تغییر کرده است. نابینایان به عنوان جدی ترین قشر کتابخوان از این قاعده مستثنی نیستند. رسالت تولیدکنندگان کتاب گویا انتقال مفاهیم داخل کتاب به ذهن مخاطب بوده است. قسمتی از هدف کتاب، جواب دادن به سوالات است. یعنی افراد با یک سوال به سراغ کتاب می روند؛ به طور مثال تاریخ فلسفه را باز می‌کنند و اطلاعاتی درباره نو معتزلیان می خواهند یا کتابی را که درباره میشل فوکو نوشته شده باز می‌کنند تا ببینند اندیشه اش درباره پساساختارگرایی چیست. درواقع این وجه پژوهشی بسیار پررنگ تر شده است.

بنابراین اولویت‌های پژوهشی در مطالعه کتاب جایگاه قابل توجهی دارد که شاید حدود 30 تا 40 سال پیش این جایگاه برای عموم مردم نبوده ولی این جایگاه پژوهشی در سال های اخیر به وجود آمده است اما تولیدکنندگان هنوز دیدگاه‌های گذشته را دارند.

کتاب گویا چون با منظور شنیده شدن تولید می شود، کمتر به این مقاصد توجه می‌کند که نیاز پژوهشی مخاطبان را هم تامین کند.

در حال حاضر ما دانشجویان نابینای زیادی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری داریم اما پژوهشگر نداریم یعنی نابینایان برای نوشتن پایان نامه های ارشد و دکتری خود به دلیل نبود این نوع از کتاب ها با چالش های زیادی روبرو می شوند و از تحقیق و پژوهش صرف نظر می کنند. البته ما در کتابخانه حسینیه ارشاد سعی کردیم که این شکاف را به نوعی پر کنیم.

*آقای علمی به نظر شما که در حوزه پخش کتاب فعال هستید، پخش کتاب‌های گویا در چه مکان‌هایی باشد بهتر است؟ و همچنین لطفا درباره روند فروش این کتاب ها هم توضیح بفرمایید؟

کاظم علمی: فکر می کنم کتاب های گویا در تمام دنیا از طریق کتابفروشی ها بهتر عرضه می شوند. آمارهایی هم که ما با خانم محمدی به طور مرتب بررسی می کنیم، همیشه روبه بهبود بوده است. یعنی براساس آمارها فروش رو به افزایش است و ما هر چه به جلو می رویم، فروش کتاب‌های گویا بهتر می شود. البته حدود پنج سال پیش که ما شروع به فعالیت کردیم، نگران بودیم که فروش کتاب کاغذی کمتر شود اما دیدیم کتاب گویا حتی فروش کتاب کاغذی را هم بهتر کرده و حتی مکمل آن هم شد.

در حال حاضر تا حدودی در عرضه مشکل داریم؛ کتاب فروشی ها هنوز کتابهای گویا را باور نکرده اند و به عنوان شکل تازه ای از کتاب که مخاطب خاص خود را دارد، برایش جایگاهی در نظر نگرفته‌اند. ما سعی می کنیم کتاب فروشی ها را حمایت و پشتیبانی کنیم ولی این کار زمان می برد. با این حال همین میزان فروش هم برای ما در ابتدای کار قابل تصور نبود. به عنوان مثال تصور نمی‌کردیم "یک عاشقانه آرام" در مدتی کمتر از یکسال به تیراژ سوم برسد و حدود 6000 تا 7000 نسخه از آن به فروش برود بدون آن که میزان فروش کتاب کاغذی آن کاهشی داشته باشد.

محمدی: به نظر می رسد همین قدر که بتوانیم بگوییم استقبال خوبی از آن شده و این که روی فروش کتاب کاغذی هم به هیچ وجه تاثیر منفی نداشته، عالی است و این روند راضی کننده است. اگر در تولید کتاب های صوتی، کیفیت کار مورد توجه قرار بگیرد، این رشد می تواند رو به افزایش باشد.

در واقع ما با دو طیف مخاطب روبرو هستیم: آنهایی که در هر شرایطی کتاب می خوانند و آن دسته از افراد که لزوماً کتابخوان نیستند. یعنی گروهی که در هیچ شرایطی اهل این نیستند که یک کتاب 200- 300 صفحه ای را در دست بگیرند و بخوانند. اما اگر یک کتاب شنیداری خوب و جذاب در اختیار داشته باشند، نگاهشان عوض می شود و مشتاق می شوند که اثر را بشنوند. برای نمونه مثلاً بخش قابل توجهی از مخاطبان دوست دارند "یک عاشقانه آرام" یا "قصه های مثنوی" را بخوانند؛ اما بعضی هم هستند که دوست دارند آنها را بشنوند و زمانی که این اثر به شکل شنیداری تولید و منتشر می شود، هر دو طیف کتابخوان و غیر کتابخوان می توانند از کتاب شنیداری هم بهره مند شوند. در واقع با کتاب گویا یک امکان تازه برای بهره مندی بیشتر از محتوای یک کتاب فراهم می آید.

Top of Form

تعدادی از دست‌اندرکاران تولید کتاب‌های گویا در نشستی بر نکاتی چون بالا بردن آمار مطالعه و کتابخوان کردن افرادی که با مطالعه میانه‌ای ندارند با کمک کتاب‌های گویا، ارتقای کیفیت کتاب‌های گویا در صورتی که مولف اثر آن را بخواند، استقبال مردم از کتاب‌های صوتی زنده‌یاد نادر ابراهیمی و ...تاکید کردند.

*جناب علایی نژاد شما در کنار گویندگی کتاب های گویا در عرصه هنر تئاتر هم فعالیت دارید. فکر می کنید شیوه شنیداری کتاب های گویا چقدر می تواند در جلب مخاطب تاثیرگذار باشد؟ آیا لحن و تصویرسازی گوینده به فضای اصلی داستان و قدرت تصویرسازی و تخیل خواننده‌ای که حالا شنونده شده است، لطمه نمی‌زند؟

شاهین علایی‌نژاد: من حدود 17 سال است که به کار تئاتر مشغول هستم و در کنار آن شعر و داستان کوتاه هم کار می‌کنم و می نویسم. البته پیش از این هم با خانم محمدی در کار خوانش کتاب سخنگو مثل قصه های مثنوی همکاری داشتم. تجربه شخصی خود من در این مورد از این قرار است که به طور مثال هم اکنون در محیط کار ما که محیطی فرهنگی هنری است و همه باید کتابخوان باشند، برعکس است و من کمتر می بینم همکارانم کتاب بخوانند و یا کتاب دستشان باشد.

کتاب کاغذی مدت هاست که دیگر در دست مردم نمی چرخد. بزرگی می گفت هرچه تکنولوژی پیشرفت کرده، ما به سمت ترس و تنهایی رفته ایم و به قول پدرم به سمت تنبلی می رویم. در زندگی امروز که بیشتر تکنولوژی های رسانه ای فعال هستند، حتی سی دی ها هم کمتر رد و بدل می شوند. بیشترین محصولات فرهنگی و هنری که در میان مردم وجود دارد از طریق فلش و بلوتوث معاوضه می شود، حتی تبلت ها هم به تدریج جایگزین لپ تاپ ها می شوند. بنابراین، همه این موارد نشان دهنده این است که در دنیای امروز به شکل دیگری باید رفتار کرد.

 

*شما به عنوان صداپیشه و بازیگر تئاتر، چقدر لحن و بیان خود یا هر گوینده دیگری را در کتاب های گویا موثر می دانید؟

علایی‌نژاد: امکان ندارد کسی که کتاب مثنوی یا «مجموعه داستان های تنور» هوشنگ مرادی کرمانی را می خواند، تصویر ذهنی خاصی برایش شکل نگیرد چون خود قصه های این کتاب ها ذهنیت مخاطبان را شکل می دهند.

اما درباره خود من در مقام گوینده این کتاب‌های صوتی، قضیه به شکل دیگری بوده است. مخاطبانم بیشتر از اینکه از من درباره لحن و کلام در کتابی که قرائت کردم بپرسند، به من می گفتند چرا به شیوه نمایشنامه ای کار نکرده ای.

درباره تاثیر لحن و صدا در اجرای یک اثر باید گفت زمانی که ما صدایی را می شنویم کم کم به آن عادت می کنیم و بعد از آن دیگر شاید آن صدا را نشنویم و در ادامه تصاویر ذهنی خود را از کتاب دنبال می کنیم. این یک تجربه شخصی است که می گویم زمانیکه در خوانش کتاب‌های صوتی، صدا عوض می‌شود درست مثل یک سریال و فیلم است که لوکیشن آن عوض می‌شود یا مثل یک پرده تئاتر است که عوض می شود و اینجا هم با عوض شدن گوینده و یا لحن، یک تغییر اتفاق می‌افتد و مخاطبان این تغییر را دوست دارند.

*یک سوال مهم این است که کتاب‌های گویا چقدر می‌توانند خلا و کمبود مطالعه را پر کنند و آیا تا امروز در جامعه ما درباره این آثار فرهنگسازی شده است یا خیر؟

علایی‌نژاد: من می‌خواهم از منظر دیگری هم به این قضیه نگاه کنم؛ دغدغه پدر و مادرهایی که خارج از کشور هستند این است که چرا فرزندانشان نمی توانند به فارسی خوب صحبت کنند. من درباره ترویج کتاب های گویا بررسی هایی داشتم. در خارج از کشور، فارسی زبانها واقعا ادبیات کهن را دوست دارند و کتاب‌های گویا قابلیت بسیار زیادی در معرفی این ادبیات به آنها دارند. با این حال وقت گذاشتن و کنار آمدن با کتاب های صوتی زمان می خواهد.

البته هنوز در این زمینه اطلاع رسانی چندانی صورت نگرفته است و حتی افراد بسیاری هستند که حتی نمی‌دانند کتاب صوتی چیست. درست همان طور که تئاتر در سبد خرید خانوارها نیست و افراد بسیاری پیدا می شوند که ترجیج می دهند 12 هزار تومان را برای خرید کالای دیگری اختصاص دهند تا این که بلیت تئاتر خریداری کنند.

بسیاری هم دنبال خرید ای بوک ها و دانلود کتاب‌های اینترنتی هستند و یا کتاب هایی که بتوان آنها را با بلوتوث دریافت کرد. همچنین سریال، فیلم یا موسیقی جذابی که مطرح می شود، مردم بیشتر دوست دارند آن را دانلود کنند. انگار هرچه به سمت خط شکستن ها و دانلود کردنها می رویم، ماجرا برای عده ای جذاب تر می شود.

خاطرم هست سالی که من وارد تئاتر شدم اعلام کردند هر ایرانی 8 دقیقه در شبانه روز مطلب می خواند. امروز این آمار حتما تغییر کرده است اما تعداد کتابخوان ها تفاوت نداشته است. کسانی که دوست دارند کتاب کاغذی بخرند و بخوانند این آدم ها ثابت هستند و تغییری در کارشان پیش نیامده است. با این حال کتاب گویا می تواند رفیق کتاب کاغذی باشد و کنار آن قرار بگیرد و بر تعداد کسانی که به هر ترتیب کتاب را مطالعه می کنند، بیفزاید.

*در خوانش این کتاب‌ها به چه نکاتی بیشتر توجه داشتید؟

علایی نژاد: من تا جایی که بتوانم سعی می کنم که کارم برای شنونده جذاب باشد. بسیاری از شنونده ها حتی در تصویرسازی ها هم تنبل هستند و وقتی برایشان تصویرسازی می شود، لذت می برند.

* با همه مشکلاتی که نام بردید و در چنین وضعیتی چطور می‌توان جایگاه کتاب گویا را تثبیت کرد؟

علایی نژاد: اگر کتاب گویا بخواهد جایگاهی داشته باشد، به اطلاع رسانی نیاز دارد. باید مردم را با آن آشنا کرد. باید کتاب های گویا را به کسانی که آن را می شناسند دوباره معرفی و یادآوری کرد و به آنهایی که در این باره چیزی نمی دانند معرفی کامل و همه جانبه ای ارائه کرد. این کار باید از هر راهی که شده خیلی جدی پیش برود، حتی مثلا در جاهایی مثل اتوبوس، قطار، مترو و غیره باید به نوعی مردم را با این مقوله آشنا کرد؛ و گرنه ممکن است با کم شدن آمار مطالعه کتاب گویا مواجه شویم و مثلا در چند سال آینده به 8 دقیقه گوش دادن کتاب برسیم.

*شما چطور آقای رحماندوست، فکر می‌کنید کتاب های دیجیتال در افزایش و یا حتی کاهش تیراژ و اقبال به کتاب‌های کاغذی تاثیر دارد؟

مصطفی رحماندوست: من تجربه جالبی در این زمینه دارم. سال 1995 یا 1997 کنگره ای در لندن تشکیل شد که مسئولان آن می خواستند این نتیجه را نشان دهند که کتاب یا روزنامه کالای بسیار گرانی است، چون بخش زیادی از جنگل و طبیعت را نابود می کند تا کاغذ تولید شود. در این کنگره هدف این بود که جامعه را به سمت دیجیتالی شدن کتاب ها و روزنامه ها سوق دهد. زمانی حدود 10 ساله گذشت. من بعد از این 10 سال خواستم بینیم نتیجه عملکرد این کنگره به کجا رسید و بعد متوجه شدم که این کنگره شکست خورده است. مسئولان اعلام کرده بودند با اینکه جامعه به سمت دیجیتالی شدن حرکت کرده، اما مصرف کاغذ با همان آمار پیش می رود.

یکی از شاخصه‌های توسعه، میزان مصرف کاغذ در یک جامعه است؛ چه ساخت دستمال کاغذی باشد چه تولید کتاب. ما می خواستیم در بحث توسعه جایی برای روزنامه و کتابهای دیجیتال باز کنیم با این حال به این نتیجه رسیدیم که دیجیتالی شدن مطبوعات تاثیری در کم شدن مصرف کاغذ مطبوعات نداشته است.

 

*خانم محمدی چطور به فکر تولید کتاب های گویا افتادید و آیا این مسایل و مشکلات را پیش بینی می کردید؟

فاطمه محمدی: ایده تولید کتاب گویا، بر اساس یک نیاز شکل گرفت. این که فرد بتواند به جای خواندن، کتاب را بشنود و به نور نیاز نداشته باشد یا حین شنیدن کتاب بتواند کارهای ساده را که نیاز به تمرکز خاص ندارند انجام دهد و از این همه زمانهای در معرض هدر رفتن حین رفت و آمدهای روزانه به شکل مثبتی استفاده کند. از طرف دیگر سرانه پایین مطالعه در جامعه هم دغدغه ای بود. اینکه آیا مردمی که اهل خواندن کتاب نیستند، کتاب را خواهند شنید؟

آن زمان که کارمان را شروع کردیم، می دانستیم معرفی کتاب شنیداری به جامعه به گونه‌ای که قابل پذیرش باشد و شنیده شود، کار دشواری است. از این رو سعی کردیم از تمام امکانات و ابزارها برای تولید آثاری شنیدنی و ماندگار استفاده کنیم تا جذابیت این آثار به گونه ای باشد که شنیده و پذیرفته شود. استفاده از صدای خوب و موسیقی خوب در کنار متن و محتوای خوب می توانست این جذابیت را به وجود آورد.

واقعیت این است که کتاب سخنگو یا همان کتاب گویا برای مردم شناخته شده نبود و هنوز هم بسیاری از افراد در مورد آن و امکان استفاده از آن اطلاعات چندانی ندارند. از ابتدا می دانستیم کار سختی را شروع کرده ایم و تا مدتها باید با این سختی‌ها کنار بیاییم اما از طرف دیگر استقبال آن دسته از مردم که با کارها و آثار ما آشنا می شدند، برایمان جالب و روحیه‌بخش بود.

یکی از شکایت‌های دائمی مخاطبان آثار ما این بوده که چرا این قدر تولیداتمان کم است و دیر به دیر آثار جدید منتشر می شوند. تصور می کنیم این افراد از دشواری های تولید کتاب‌های شنیداری ما اطلاع چندانی ندارند. با این وجود، در حال حاضر تمام تلاشمان را می کنیم تا آثار هر چه بیشتری را با کیفیتی قابل قبول و بهتر از قبل تولید کنیم و امیدمان به آینده است.

*آقای مشکی نظر شما چیست، فکر می‌کنید کتاب های گویا هم اکنون چه جایگاهی در کشور ما دارند؟

ساعد مشکی: بگذارید من از جای دیگری شروع کنم، تعطیلی سریع السیر کتاب‌فروشی ها و رکود مطالعه کتاب تنها مشکل ما نیست؛ بلکه مساله ای فراگیر است. من 2 ماه پیش به دعوت انجمن ناشران کره جنوبی به آنجا رفتم و اتفاقا 15 ناشر از 15 نقطه آسیا آنجا حضور داشتند. جالب اینجا بود که در آماری که دولت کره برای کتابخوانی ارایه کرده بود، در سه سال گذشته رو به سقوط بود. همچنین ناشر جوانی در این گزارش ها با اشاره به آمار مطالعه در کشور خود یکی از دلایل رکود مطالعه را ابزارهای الکترونیکی عنوان کرده بود و می گفت ای کاش در این ابزارها، کتاب هم خوانده شود. مردم در گوشی ها، تبلت ها و سایر ابزار خود فیلم و سریال می بینند، موزیک گوش می دهند و این ابزار را به شکل یک سرگرمی استفاده می کنند. بنابراین مشکل سقوط کتابخوانی و تعطیلی کتابفروشی ها و مظلومیت کتاب تنها در ایران نیست و حداقل از این بابت خوشحالم که از این حیث درد ما با جهان مشترک است.

بحث دوم این است که من کتاب گویا را از کتاب‌های کاغذی جدا و منفک می دانم؛ اگرچه در یک حوزه اینها با هم اشتراک دارند و آن اینکه ما کتابهای مشهور را به کتاب گویا تبدیل می کنیم یعنی کتابهایی که فروش آنها تضمینی است و نویسنده های شناخته شده ای دارند و به دلیل مفاهیم عرفانی یا ادبیات منحصر به فرد آنها، مخاطبان زیادی دارند. به طور مثال کتاب‌های زنده‌یاد نادر ابراهیمی سالی چند بار تجدید چاپ می شود.

«بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم» کتابی از نادر ابراهیمی است که تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است ولی شاید بعضی دوست داشته باشند این کتاب را به شکل صوتی بشنوند. البته من معتقدم تا جایی که امکان دارد و خود نویسنده در قید حیات باشد، او باید کتابش را بخواند زیرا حس نویسنده بسیار متفاوت از یک گوینده است.

به هر حال این کتاب‌ها ظرفیت بالایی دارند و می‌توان آنها را گویا کرد. به طور مثال شاعر مورد علاقه من مهدی اخوان ثالث صدای چندان دلچسبی نداشت، اما وقتی شعر «لحظه دیدار نزدیک است» یا «قاصدک» را خواند، فکر نمی کنم هیچ گوینده ای در جهان بتواند این مکث ها، تاثیر روی واژه ها و حروف را مثل خود شاعر ادا کند. ای بسا که موسیقی هم نقش چندانی در کتاب های گویا نداشته باشد. آن شاعران و نویسندگانی که خودشان در قید حیات نیستند که کاری نمی شود کرد، اما آنها که هستند بهتر است خودشان نوشته های خود را بخوانند.

*کتاب های تصویری چطور جناب مشکی، با افزایش کتاب های گویا، تصویرگری و کتاب هایی که با این شیوه پیش می روند دچار چه سرنوشتی می‌شوند؟

مشکی: تصویر سازی کتاب‌ها هنوز ادامه دارد. بخش تصویری و طراحی کتاب مخصوصا تصویرپردازی کتاب کودک کاملا مستقل هستند؛ چون قابلیت تبدیل به کتاب های گویا را ندارند و شما باید عینا آنها را ببینید. وقتی شما به طور مثال در ماشین کتاب گوش می کنید، ممکن است وسط آن حواس شما به خیابان و ترمز ماشین و ... پرت شود اما وقتی کتاب می خوانید، تمرکزتان بیشتر است.

می توان گفت با کتاب های گویا تصویرهای متن را از دست خواهیم داد و دوم اینکه تصویرسازی را از دست خواهیم داد. ضمن اینکه این کار شبیه ساخت فیلم از روی رمان های معروف است. من کتاب‌های زیادی خوانده‌ام که وقتی فیلم ساخته شده بر اساس آنها را هم دیدم، احساس کردم فیلم‌ها بسیار سطحی و ضعیف هستند. تصور کنید اگر «شازده کوچولو» را فیلم کنند، دیگر هیچ چیز از آن باقی نخواهد ماند.

باید قبول کرد با همه اینها، کتاب گویا یک اتفاق فرهنگی است؛ اما نباید کتاب کاغذی را کنار گذاشت و کتاب گویا نباید در برابر کتاب کاغذی قرار بگیرد. من همیشه در شهر کتاب می گویم باید کتاب گویا در قسمت کتاب های کاغذی قرار بگیرد.

مهدی زارع: قسمت عمده حرف‌های جناب مشکی را قبول دارم اما به عنوان یک آهنگساز وقتی من با کار آشنا شدم و خواستم برای کتاب آقای مرادی کرمانی یعنی «مجموعه داستان های تنور» آهنگسازی کنم، اول صدای آقای علایی نژاد را گوش کردم و دیدم اینها به نوعی همان نوار قصه ها هستند. درواقع وقتی گفته می شود کتاب گویا شاید بسیاری از مردم با این عنوان آشنا نباشند که منظور چیست اما وقتی گفته شود نوار قصه خیلی‌ها آن را می شناسند. به نظر من کتاب گویا همان حال و هوا را دارد و اگر بدون هیچ حس خاصی خوانده شود و آهنگسازی روی آن صورت نگیرد، می توان آن را یک کار ساده تصور کرد. اما اگر به این شکل انجام شود، مثل یک فیلم است که صدای آن را گوش می کنیم و تنها تصویر ندارد.

* یعنی فکر می‌کنید کتاب های گویا به نوعی همان نوار قصه‌های قدیمی هستند؟

زارع: من چون به کار هوشنگ مرادی کرمانی علاقه داشتم اول یکی از آثار او را خواندم و بعد که کار علایی نژاد را شنیدم و متوجه شدم که کتاب گویا با نوار قصه تفاوت چندانی ندارد. به نظرم کتاب گویا ادامه همان نوار قصه هاست و همان حال و هوا را دارد. اگر خوانش کتاب به شکل ساده ای انجام شود و کار دیگری روی آن انجام نشود، می توان گفت کتاب گویاست، اما وقتی آهنگسازی و افکت دارد و تصویرسازی برای مخاطب صورت می گیرد، دیگر نه کتاب است نه موسیقی و پدیده ای مستقل از این دو خواهد بود.

 

به نظر من بزرگترین مشکل کتاب گویا اسم آن است که مردم آن را نمی شناسند. من نسخه «یک عاشقانه آرام» را در ویترین یک کتابفروشی دیدم و از فروشنده خواستم نسخه کتاب گویای «یک عاشقانه آرام» را به من بدهد. فروشنده گفت «کتاب گویای آن را نداریم، اما کتاب صوتی اش موجود است» یعنی حتی فروشنده هم عنوان آن را نمی شناسد. حتی بعضی از مردم هم که آن را تهیه می کنند، نمی دانند کتاب گویا چیست و فکر می کنند مثلا کتاب گویا باید یک قلم لیزری داشته باشد یا سخنگو باشد.

*کمی درباره آهنگسازی کتاب‌های گویا توضیح دهید، اینکه به چه شکلی باید باشد و چه تفاوتی با آهنگسازی با دیگر حوزه‌ها دارد؟

زارع: موسیقی کتاب گویا با موسیقی سایر کارها متفاوت است و گاهی نمی توان آهنگساز را به راحتی توجیه کرد که کار او نه موسیقی فیلم است و نه موسیقی و تیتراژ سریال و لازم است به عنوان یک کار جدید به آن نگاه کرد. مورد دیگر این که ما در بحث هزینه های آهنگسازی در کتاب گویا با مشکل مواجهیم. نمی توان کتاب های مهمی چون کتاب های آقای هوشنگ مرادی کرمانی یا آقای رحماندوست را سمپل سازی کرد. این کتاب ها باید با ساز زنده آهنگسازی شوند و هزینه ها به این ترتیب بالا می رود. پروژه ای مثل «تنور» که 260 دقیقه بود حدود 30 دقیقه موسیقی داشت یا «جاناتان مرغ دریایی» نوشته هاینریش بل که آخرین کاری بود که آهنگسازی کردم، یک کار ارکسترال بود و نوازنده های زیادی داشت. تامین هزینه چنین کاری در یک پروژه کتاب گویا، کار مقرون به صرفه ای نیست و هم تهیه کننده و هم آهنگساز با مشکل مواجه می شوند.

* اتفاقا سابقه کتاب های گویا در ایران به یک اثر موسیقایی برمی‌گردد. درست است؟

زارع: اولین کتاب گویایی که در کشور ایران به لحاظ تاریخچه وجود داشته است کتاب «ردیف موسیقی» است. کتاب‌های ردیف موسیقی نت نویسی شده و بدرعلی خان برومند آن را نواخته است.

*نظر شما به عنوان یک آهنگساز، درباره مکان توزیع این کتاب ها چیست؟

زارع: فکر می کنم نیاز است که کتاب های گویا علاوه بر کتاب فروشی ها در سی دی فروشی ها هم توزیع شود. چون بسیاری از مردم اصلا برای این کارها سراغ کتابفروشی ها نمی روند. بسیاری از افراد برای خرید آثار خود من، به سراغ سی دی فروشی ها رفته اند. منظور این نیست که کتاب های گویا در کتابفروشی ها نباشند؛ اما در سی دی فروشی ها هم باید وجود داشته باشد، سال ها طول می کشد تا مردم بفهمند که اودیو بوک چیست.

 

نیما رییسی: تصور من پیش از اینکه به این جلسه بیایم این بود که کتاب گویا سه مرحله پیش از تولید، تولید و پس از تولید دارد. اما این مرحله ای که هم اکنون ما درباره آن سخن می گوییم، قبل از پیش تولید است که اصلا لزوم کتاب گویا چیست و یا بحث درباره این است که اصلا نباید کتاب گویا را با کتاب کاغذی مقایسه شود.

و اما باید بگویم در این حوزه ما حتی از رادیو و تلویزیون هم عقب افتاده ایم زیرا سالها رادیو و تلویزیون کتاب هایی از نویسندگان را می خواند؛ جدای از این که این نویسندگان اصلا خبر ندارند کتاب‌هایشان در رادیو خوانده می‌شود. یا در سینما و تئاتر، کارگردانان به سراغ کتاب ها می روند و با اقتباس از آنها اثر خود را تولید می کنند اما شاید خیلی از نویسنده ها به خاطر مقایسه کتابشان با محصول نهایی از تئاتر و سینما ناراحت شوند.

با این حال کسی نمی گوید که چرا فیلم تولید می شود یا تئاتر روی صحنه می رود و بر عکس بسیاری از فیلمنامه نویسان می گویند که ای کاش فیلم ها بر اساس یک رمان غنی که ساختار محکمی داشته باشد، ساخته شود. حتی در فیلم های اکشن و پلیسی نیز این قضیه وجود دارد. بنابراین اودیوبوک یکی از اورجینال ترین و دست نخورده ترین کارهایی است که می تواند در کنار کتاب وجود داشته باشد و من نمی دانم چرا این قدر در مقابل آن گارد گرفته می شود. شاید تنها در کتاب گویا، نقطه یا ویرگول خوانده نشود که آن هم به قول دوستان در نحوه خوانش اجرا می شود. یکی از موارد بسیار خوبی که آقای مشکی اشاره کرد این بود که خود مولف و نویسنده اثر کتاب خود را بخواند و با این کار این مشکلات هم رفع می شود و به نظر من هم بسیار بهتر است.

خود من مدتی پیش به خانم محمدی گفتم که این اشتباه است که تصور می شود حتما یک صداپیشه به خاطر هنری که دارد می تواند کتاب را به صورت گویا قرائت کند. به عنوان مثال، من آقای مشکی را پیش از این ندیده بودم اما زمانی که او را دیدم، کاریزمایی در صورتشان بود که متوجه شدم این فرد حتما باید اهل فرهنگ و هنر باشد. در مورد صدا هم دقیقا همین اتفاق خواهد افتاد. من برای صدا اصلاً زیبایی و زشتی قائل نیستم. من معتقدم که پشت صدا باید دانایی و مطالعه وجود داشته باشد. بنابراین گزینه اول برای خواندن یک کتاب، حتما نویسنده آن کتاب است - در صورتی که در دسترس باشد. کاریزما، شعور، سواد، بینش و حسی که صدای اخوان ثالث برای شعرهای خود دارد، هیچ گوینده ای نمی تواند داشته باشد، حتی واژه حس را کنار می گذارم که با کار بازیگران خلط نشود.

صدای خود نویسنده و مولف پشتوانه ای دارد که دیگران ندارند. زمانی که ما سر کلاس های استاد سمندریان فن بیان می آموختیم، ما را به نوارهای شاملو ارجاع می داد با این که شاملو هنرپیشه نبود. غیر از این ها مشکلاتی در زمان پیش تولید و پس از تولید کتابهای گویا وجود دارد. من اثری از مهرداد ضیایی شنیدم که در اواخر دهه 70 نشر ماهریز آن را تولید کرد، کار بسیار خوبی بود که ادامه پیدا نکرد و تقریبا قطع شد.

و اما در بحث مخاطب کتاب‌های گویا باید بگویم مخاطب کتابهای صوتی لزوما نباید کتابخوان باشد چون یک فرد کتابخوان کتاب مورد علاقه خود را می خرد و می خواند اما در کتاب گویا ما قرار است کسانی را با کتاب آشنا کنیم که کتاب نمی خواند. ما در طول روز کارهای خود را انجام می دهیم و تلویزیون یا موزیک به طور شبانه روزی روشن است و اجرا می شود. چه اشکالی دارد که به جای تلویزیون یا تکنولوژی های دیگر، کتاب گویا شنیده شود.

از طرف دیگر فکر می کنم حالا که مردم دانلود را دوست دارند، چه بهتر است که هنگام دانلود، یک کتاب دریافت کنند و گوش کنند. حالا که قرار است همه انواع کالاهای فرهنگی از طریق تکنولوژی به دست مردم برسد، بهتر است چیزی را از آن ها دریغ نکنیم. من خدا را شکر می کنم که کتابهای آقای نادر ابراهیمی به شکل شنیداری چنین میان مردم جا باز کرده و مورد استقبال قرار گرفته است.



امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از اين خبر فقط با ذکر منبع " خبرگزاري مهر " مجاز می باشد

Bottom of Form